تبلیغات متنی
آزمون علوم پایه دامپزشکی
ماسک سه لایه
خرید از چین
انجام پروژه متلب
حمل خرده بار به عراق
چت روم
Bitmain antminer ks3
چاپ ساک دستی پلاستیکی
برتر سرویس
لوله بازکنی در کرج
داستان زیبای بیسکوییت سوخته
هزاریک مطلب{1001}
برای دریافت مطالب وبگاه در خبر نامه عضو شوید
بازدید : مرتبه
تاريخ : دوشنبه 30 دی 1392
داستانزمانی که من بچه بودم،مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم
آیا او هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است!

در آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم  دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویتهای سوخته می مالید و لقمه لقمه آنها را می خورد.




برچسب ها : ,
ارسال توسط لطف الرحمن{بارکزی}
آرشیو مطالب
آمار
» افراد آنلاین : 0
» بازدید امروز : 3
» بازدید دیروز : 2
» هفته گذشته : 5
» ماه گذشته : 17
» سال گذشته : 305
» کل بازدید : 817
» کل مطالب : 258
» نظرات : 0
» پیج رانک : PageRank 0 out of 10
0